چه رؤیاهایی در راه‌اند

و خطابه‌ای در باب اخلاق ویتگنشتاین

ارتباط فلسفی

بحث فلسفی ما در این مجموعه از مباحث، اساساً به احتمال وجود «دنیایی دیگر» – جهانی ورای این جهان، حیاتی در پی زندگی این دنیایی‌، نوعی قلمرو متافیزیکی – پرداخته است. «متافیزیکی» در اصل به معنای «ماورای طبیعت» – ماورای هر چیزی که بتوان آن را به‌واسطۀ حواس ادراک کرد و ماورای زمان و مکان – است. معضلی که در گفت‌وگو در باب موجودات و نهادهای متافیزیکی با آن مواجه هستیم، این نیست که «تابه‌حال هیچ‌کس از آن دنیای متافیزیکی برنگشته تا دربارۀ موجودات آن برایمان بگوید» (همان‌طور که ۶۰۰ سال پیش هم کسی از دنیای دیگر به اروپا برنگشته بود تا از وجود آمریکا و ساکنین آن برای مردم بگوید)، بلکه مشکل اینجا است که ما روایت‌هایی که توصیفگر موجودات و چیزهای خارج از زمان و مکان هستند و به‌هیچ‌وجه من الوجوه نمی‌توان به ادراکی از آن‌ها رسید را درک نمی‌کنیم.
جایی در بهشت، «رابین ویلیامز» فریاد می‌زند «اینجا زمان نیست!» اما همین ادای چنین جمله‌ای درواقع زمان می‌برد؛ و به‌راحتی می‌توان دید که «ویلیامز» نه‌تنها به‌طورقطع بدون قید زمان و مکان از جایی به جای دیگر می‌رود، بلکه حواس او و ما به‌طور کامل درگیر در داستان می‌شود. آنچه ما در این فیلم می‌بینیم، یک داستان فانتزی در همین دنیا و نه در یک «ماورای» متافیزیکی، است. (که این به آن معناست که فیلم به سبک و سیاق یک افسانۀ شاعرانه به مشکلات زمینی و انسانی می‌پردازد.)
بااین‌همه، فیلم، مملو از اشاره‌هایی که گویای آن هستند که مفهوم حیاتی در پی حیات دیگر را باید به معنای لغوی آن (یک حیات فیزیکی که بعد از پایان یافتن یک حیات فیزیکی دیگر شروع می‌شود) دانست و اینکه داستان قرار است یک بیانیۀ متافیزیکی باشد؛ و چنین فضایی می‌تواند برای یک بینندۀ متفکر مملو از پرسش و معما باشد…

به قلم دکتر جورن کی. برامان

استاد ممتاز بازنشسته و مربی نیمه وقت گروه فلسفه دانشگاه ایالتی فراستبورگ
بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید